برای بسیاری از دولتها، جغرافیا همچنان بر تصمیمات سیاسیشان سایه انداخته است؛ حضوری دائمی در ذهن آنهایی که سکان دولت را در دست دارند. هیچجا این واقعیت به اندازه جاهطلبی دریایی چین دردناک و آشکار نیست.
به گزارش تجارت نیوز، در عصری که با هوش مصنوعی، موشکهای دوربرد، نوسازی ناوگانهای دریایی و دیگر پیشرفتهای فناورانه شناخته میشود، ممکن است جغرافیا مفهومی قدیمی و متعلق به گذشته بهنظر برسد؛ یادگاری که گویی تکنولوژی و جاهطلبی جهانی آن را پشت سر گذاشتهاند. بسیاری چنین گمان میکنند؛ اما برای بسیاری از دولتها، جغرافیا همچنان بر تصمیمات سیاسیشان سایه انداخته است؛ حضوری دائمی در ذهن آنهایی که سکان دولت را در دست دارند. هیچجا این واقعیت به اندازه جاهطلبی دریایی چین دردناک و آشکار نیست.
انتقام «کپلن»
با وجود رشد بیسابقه اقتصادی و راهبردی بازیگران، دریاها هنوز در برابر سلطهطلبی، سرسختانه مقاومت میکنند. آنچه امروز شاهدش هستیم، بازگشت تدریجی حقیقتی ژئوپلیتیکی است که رابرت دی. کپلن مدتها پیش آن را بیان کرده بود: «جغرافیا همچنان مرزهای بیرونی جاهطلبیهای استراتژیک را تعیین میکند.» این دیدگاه، که میتوان آن را «انتقام کپلن» نامید، بازگشت اهمیت جغرافیا به سیاست قدرت معاصر را ترسیم می کند.
با وجود تمام توان فناورانه و سیاست خارجی تهاجمی که چین در منطقه پیرامونیاش به کار بسته، گریز از جغرافیا آسان نخواهد بود. تلاشهای این کشور برای بازتعریف نظم دریایی نهتنها از سوی آمریکا و متحدانش، بلکه از سوی تنگههای طبیعی، کشورهای منطقهای و واقعیتهای فیزیکی منطقه هند و اقیانوس آرام با مقاومت روبهروست.
ساحل دریایی چین توسط زنجیرهای از جزایر محصور شده که در ادبیات مقامات چینی با عنوان «زنجیره اول جزایر» شناخته میشود؛ بسیاری از این جزایر یا در کنترل متحدان آمریکا مانند ژاپن، تایوان و فیلیپین هستند یا از حمایت آنها برخوردارند. این جزایر ـ یا به تعبیر ژنرال داگلاس مکآرتور «ناوهای هواپیمابر غرقنشدنی» ـ مانند نگهبانانی ثابت بر مسیرهای خروج دریایی چین قرار دارند. حتی با وجود تواناییهای پیشرفته ضددسترسی/ضدنفوذ (A2/AD) نیروی دریایی ارتش چین، جغرافیا ذاتا مانع تحرکات آزاد در اقیانوس میشود.
سکانداری در دریای جنوبی چین
دریای چین جنوبی که پکن مدتها آن را حوزه طبیعی نفوذ خود میدانست، کمعمق، شلوغ و بهشدت ملتهب است. این دریا همان نقشی را برای چین بازی میکند که دریای مدیترانه برای امپراتوری روم یا دریای کارائیب برای ایالات متحده. اما برخلاف آن نمونهها، اینجا قدرتی بزرگ از پیش حضور دارد و دیگر دولتهای منطقهای نیز در آن نقش دارند. عبور از این تنگنا نه تنها به رویارویی با مدعیان منطقهای منجر میشود، بلکه برخورد مستقیم با قدرتی جهانی یعنی ایالات متحده را نیز بههمراه دارد.
ساخت جزایر مصنوعی توان تاکتیکی چین را افزایش داده، اما آزادی راهبردیاش را تامین نکرده است. عملیات «آزادی کشتیرانی» (FONOPs) توسط ناوگان آمریکا و متحدانش همچنان ادعاهای چین را به چالش میکشد و همسایگان آسیای جنوبشرقی با دیده تردید به این جاهطلبیها مینگرند.
معضل مالاکا و صحنه رقابت در اقیانوس هند
در ادامه، «معضل مالاکا» مطرح میشود؛ اصطلاحی که نخستین بار توسط رئیسجمهور پیشین چین، هو جینتائو، برای اشاره به آسیبپذیری انرژی این بازیگر بهکار رفت. بیش از ۸۰ درصد نفت وارداتی چین از تنگه باریکی بهنام مالاکا عبور میکند؛ معبری که در شرایط بحرانی میتواند بهراحتی مسدود شود.
با اینکه چین در مسیرهای جایگزین مانند خطلولههای زمینی و پروژه کریدور اقتصادی چین-پاکستان (CPEC) سرمایهگذاری کرده، این مسیرها هنوز پاسخگوی نیازهای گسترده نیستند. تجارت دریایی همچنان ارزانترین راه است. به همین دلیل، بخش زیادی از واردات انرژی چین و صادرات صنعتیاش به آفریقا، اروپا و خاورمیانه، از همین تنگهای عبور میکند که در باریکترین نقطهاش تنها ۲.۸ کیلومتر عرض دارد.
در اقیانوس هند، پروژه معروف به «رشتهمروارید» چین (مجموعهای از بنادر و مشارکتهای دریایی) اغلب بهعنوان نماد گسترش نفوذ پکن مطرح میشود. با اینحال، اکثر این بنادر در کشورهای میانمار، سریلانکا و پاکستان، یا آسیبپذیر هستند، یا درگیر بیثباتیهای سیاسی، یا همچنان توسعهنیافتهاند.در مقابل، نیروی دریایی هند از مزیت جغرافیایی برخوردار است. حضور نزدیک به خانه، آشنایی بهتر با محیط منطقهای و پشتیبانی لجستیکی عمیقتر ـ که در سالهای اخیر با تقویت همکاری با آمریکا همراه بوده ـ دست بالا را در اختیار دهلی نو قرار داده است.
پیشبینی که محقق شد
بیش از یک دهه پیش، رابرت کپلن هشدار داد که اگرچه جغرافیا همهچیز را تعیین نمیکند، اما دامنه ممکنات را برای بازیگران بینالمللی مشخص میکند. برای چین، این بدان معناست که صرفنظر از پیچیدگی ناوگانها یا قاطعیت رهبری سیاسی، راهبرد دریاییاش ناگزیر با واقعیت جغرافیای اطراف شکل میگیرد.
کپلن صرفا نقشههای کهنه ژئوپلیتیکی را بازخوانی نکرد، بلکه آنها را برای قرن بیستویکم بازتعریف کرد. امروز، آن نقشهها دوباره خود را تحمیل میکنند. منطقه هند و اقیانوس آرام صرفا بوم سفید دیپلماتیک نیست، بلکه شبکهای پیچیده از گسلهای ژئوپلیتیکی است که خودِ جغرافیا آن را ناپایدارتر کرده است.
در چنین شرایطی «انتقام کپلن» به معنای جبرگرایی نیست، بلکه درباره واقعگرایی است. این نظریه یادآور میشود که حتی قدرتهای بزرگ نیز با وجود جاهطلبیهای جهانی، همچنان در بند جغرافیای پیرامون خود هستند. راهبرد دریایی چین، نهتنها برای نمایش قدرت، بلکه برای دور زدن محدودیتهای جغرافیایی طراحی شده است. از همین روست که پکن به دنبال ناوگان آبهای آزاد، نفوذ در قطب شمال، و توسعه توانمندیهای زیردریایی و فضایی است تا بتواند بر محدودیتهای محیطیاش فائق آید.
برای درک مسیر آینده چین، نمیتوان تنها به نمودار رشد اقتصادی یا شمارش ناوهای هواپیمابر بسنده کرد. باید نقشهای را دید که زیر پای این توسعه گسترده قرار دارد؛ نقشهای که هنوز جاهطلبی، اضطراب و رقابت را شکل میدهد. کپلن در کتاب انتقام جغرافیا نوشت: «موقعیت یک کشور روی نقشه، بیش از فلسفه سیاسی آن، هویتش را تعریف میکند.» و این سخنی درست است.
در گفتمان راهبردی امروز، اغلب درگیر دکترینهای نو، واژگان تخصصی و اصطلاحات مد روز میشویم. اما شاید وقت آن رسیده که به اصول بازگردیم. جغرافیا همیشه فریاد نمیزند، اما هرگز سکوت هم نمیکند. در مورد چین، این جغرافیاست که آرام آرام محدودیت را در گوش جاهطلبیهای دریاییاش زمزمه میکند.
در عصری از اتحادهای متغیر و توانمندیهای در حال گسترش، نقشه همچنان تغییرناپذیرترین عامل باقی میماند. این همان «انتقام کپلن» است، و شاید بیش از هر موشک یا ناو هواپیمابر، آینده جاهطلبی دریایی چین را رقم بزند.
source